۳۰ فروردین, ۱۴۰۳
سینمای ایران

چرا «خورشید» می‌تواند بهترین فیلم «مجید مجیدی» باشد

همین ابتدا باید یک اعتراف بکنم. شاید اعتراف خوبی هم نباشد، ولی حتما صادقانه است. تقریبا فیلمی را در طول برگزاری جشنواره ندیدم که در حین تماشای آن سرم در گوشی نباشد و حداقل برای مدت کوتاهی هم که شده گوشی همراهم را چک نکرده باشم، ولی واقعیت این است که در طول دو ساعت و خورده‌ای که مشغول تماشای فیلم «خورشید» بودم حتی یادم نبود که چیزی به اسم گوشی موبایل دارم. نه اینکه فکر کنید با یک فیلم مهیج، اکشن و پرریتم طرف هستید، نه!، آن چیزی که شما را مقهور و شاید مسخ می‌کند یک فیلمنامه خطی و ساده، اما با یک اجرای چیره‌دستانه است.

متاسفانه سینمای ایران چندسالی بود که درگیر سندرم «فرهادی» شده بود و فیلمسازان، الگوی سینمای اجتماعی را از روی آثار او کپی می‌کردند. تقریبا همان دغدغه‌ها، ولی با ساختاری تکراری، بدون ایده و بدون جهان‌بینی. حالا تا دلتان بخواهد در این جشنواره فیلم‌هایی داریم که سندرم «سعید روستایی» گرفته‌اند. فیلم‌های اجتماعی با درون‌مایه‌های اعتیاد، دزدی و فقر؛ تقریبا با همان شکل و شمایل.

اما «خورشید» مجید مجیدی از جنس سینمای دیگر است. در واقع برخلاف سینمای اجتماعی که «فرهادی» و «روستایی» نشان می‌دهند مجیدی اصل جنس و حقیقت ناب را مقابل تماشاگر به نمایش می‌گذارد. فرق سینمای مجیدی با مابقی فیلمسازان اجتماعی در این است که کسی نمی‌تواند فیلم‌های مجیدی را کپی کند و شبیه او فیلمی بسازد.

دکوپاژ، فضاسازی و از همه مهمتر اتمسفری که در فیلم‌های مجید مجیدی است را در هیچ‌کدام از آثار دیگر فیلمسازان اجتماعی ما نمی‌توان پیدا کرد. نگاه درست، انسانی و برگرفته از یک جامعه‌شناسی و جهان‌شمولی کلان باعث می‌شود برخلاف خیلی از فیلمسازان که دنبال این می‌گردند که اگر جایی چراغی روشن است و نوری و سفیدی هست آن را به چالش بکشاند و خاموش کند، مجیدی از دل تاریکی‌ها و در عمق یک تونل تاریک که جز سیاهی و خاک چیزی در آن نیست به دنبال نور و منبع آن یعنی «خورشید» بگردد.

مجید مجیدی استاد صحنه‌ها و سکانس‌های زیبا و به اصطلاح کارت پستالی در سینمای ایران است. بخشی از ماندگارترین لحظات سینمای ایران مرهون همین صحنه‌های زیباست. نمای معروف حوض ماهی‌ها در «بچه‌ها آسمان»، تکان خوردن دست محمد در لب دریا در فیلم «رنگ خدا»، ریختن ماهی‌ها در جوی آب در «آواز گنجشگ‌ها». اوج این تصاویر و صحنه‌های زیبا را هم می‌توان در فیلم «محمد» (ص) دید. ولی مجیدی در «خورشید» همه این تصاویر را کنار گذاشته تا به حقیقت و خودشناسی شخصیت‌ها و انسان برسد. در واقع «خورشید» فیلم خودشناسی و انسان‌شناسی است. بچه‌هایی که در پی رسیدن به گنجی هستند در حالی‌که گنج اصلی در وجود و نهان خود آن‌ها نهفته است.

به قول حافظ که می‌فرماید:
سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد/ وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است/ طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد
بی دلی در همه احوال خدا با او بود/ او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد

فیلم مکاشفه‌ای است برای رسیدن به حقیقت وجودی درون انسان‌ها. انگار خود مجیدی هم در این فیلم به خودشناسی خود پرداخته و بسان استادی که دیگر همه چیز را یاد گرفته و فوت و فن همه چیز را بلد شده، به سادگی روی آورده است. «هومن بهمنش» که در سینما به فیلمبرداری خودنما و برون‌گرا معروف است در این فیلم دوربینی دارد عجیب و غریب؛ دوربینی که انگار اساسا وجود ندارد. انگار بهمنش درون آدم‌ها دوربین کار گذاشته است تا هر چه پیرایه و اضافه‌ای و خودنمایی بوده از بین برود تا ما به درون آدم‌ها برویم.

جستجوی نور در تاریکی

بله! «پیمان معادی» بازی خوبی در «درخت گردو» دارد و حتی «فرامرز قریبیان» در فیلم «خروج»، اما بازیگر نقش نوجوان در «خورشید» یک تنه چنان فیلم را به دنبال خود می‌کشاند که حتی برای یک لحظه مخاطب از فیلم جدا نمی‌شود. اگر سیمرغی باشد. باید بالای سر این پسر پرواز کند. این پسر بازیگر است نه نابازیگر!.

ما در ادبیات، عرفان و شریعتمان داریم که زمانی شما به خداشناسی می‌رسید که به خودشناسی رسیده باشید و «خورشید» فیلم خودشناسی انسان است در این جهان مدرن بی‌قواره که انگار پایانی برای جهالت و توحشش وجود ندارد. چقدر این فیلم مجیدی فیلم امروز انسان سرگشته است.

در واقع خورشید عینیت این کلام امیرالمومنین (ع) است که می‌فرمایید: «مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه»؛ کسی که خود را بشناسد، تحقیقاً پروردگارش را می‌‏شناسد.

Related Posts

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *