درباره رخشان بنی اعتماد
رخشان بنی اعتماد که بیش از چهار دهه از حضورش در سینمای ایران می گذرد از جمله فیلمسازان قابل توجهی محسوب می شود که آثار ماندگار و تاثیرگذاری را در سینمای داستانی و عامه پسند ایران به یادگار گذاشته است. سبک و سیاق بنی اعتماد این چنین است که در میان افراد جامعه به جستجو می پردازد و با تمرکز بر شخصیتی خاص، موقعیت یک قشر از جامعه را بیان می کند و حساسیت بیننده را بر می انگیزد. او نه شخصیت را منفی نشان می دهد و نه از آن جانبداری می کند و در بیشتر آثارش به افراد فرودست و طبقه میانی جامعه می پردازد.
رخشان بنی اعتماد یکی از ۱۰ کارگردان برتر زن سینمای ایران و یکی از بهترین فیلمسازان ژانر اجتماعی سینمای کشور به شمار می آید و فیلم هایی نظیر بانوی اردیبهشت، روسری آبی، نرگس و زیر پوست شهر توانایی های او را به اثبات رسانده است. او در آثار خود به ویژه بعد از نرگس به معضلات و مشکلات زنان ایرانی توجه زیادی داشت. مستند روزگار ما یکی از برجسته ترین آثار جدید بنی اعتماد محسوب می شود که داستان زنی بی سرپرست و فقیر را روایت می کند که به دلیل نیاز مالی کاندیدای ریاست جمهوری شده است.
دوره نخست فعالیت سینمایی بنی اعتماد از نوعی طنز تلخ سرچشمه می گیرد اما در دوره دوم کاری اش طنز تلخ جای خود را به فیلم هایی جدی تلخ و تاثیرگذار می دهد و به موضوع هایی عمیق تر و وسیع تر پرداخته می شود. وی در حیطه فیلم مستند نیز فیلم هایی را در کارنامه خود دارد که از آن جمله می توان به مستند روزگار ما اشاره کرد. بنی اعتماد سینمایی داستانی دارد و بر خلاف دیگر فیلمسازان زن، نگاهی حقیقی تر و واقعی تر به زندگی دارد.
زندگی نامه
رخشان بنیاعتماد در ۱۴ فروردین ۱۳۳۳ خورشیدی در تهران متولد شد. او در رشته کارگردانی سینما در دانشکده هنرهای دراماتیک تهران یا همان دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر تحصیل کرد و در ۱۳۵۹ خورشیدی از این دانشگاه فارغالتحصیل شد.
رخشان بنی اعتماد که ابتدا با نام رخشنده در سینمای ایران مطرح شد، همسر جهانگیر کوثری تهیه کننده سینما و مجری تلویزیون و همچنین مادر تندیس و باران کوثری است.
فعالیت حرفه ای در سینما
بنی اعتماد فعالیت خود را از ۱۳۵۲ خورشیدی به عنوان منشی صحنه در تلویزیون آغاز و تا ۱۳۵۹ خورشیدی چند فیلم مستند کوتاه را کارگردانی کرد اما کار حرفه ای وی در سینما از ۱۳۶۰ خورشیدی به عنوان منشی صحنه فیلم آفتابنشینها و فیلم گلهای داوودی شروع شد و با کارگردانی فیلم خارج از محدوده در ۱۳۶۶ خورشیدی به کارگردانی فیلمهای بلند پرداخت. سپس فیلمنامه زرد قناری را بازنویسی کرد و کارگردانی آن را نیز خود انجام داد.
با نوشتن فیلمنامه فیلم نرگس با همکاری فریدون جیرانی و کارگردانی آن در ۱۳۷۰ خورشیدی به عنوان بهترین کارگردان در دهمین جشنواره فیلم فجر برگزیده شد.
پس از آن، فیلمهای روسریآبی، بانوی اردیبهشت، زیر پوست شهر و خونبازی برای وی افتخارات و جایزههای بیشتری به ارمغان آورد. بنیاعتماد برای روسری آبی برنده جایزه فیپرشی سی و ششمین جشنواره بینالمللی فیلم تسالونیکی ۱۹۹۵ میلادی، نامزد پلنگ طلایی و برنده پلنگ برنزی جشنواره فیلم لوکارنو شد. جایزه ویژه و جایزه فیپرشی جشنواره بینالمللی فیلم مونترآل برای بانوی اردیبهشت در ۱۹۹۸ میلادی دیگر دستاورد او بعد از روسری آبی بود.
زیرپوست شهر اثر جاودانه او، جایزه بهترین فیلم خارجی زبان و جایزه تماشاگران جشنواره فیلم تورین را در ۲۰۰۱ میلادی برای او به همراه داشت و جایزه نتپک و جایزه ویژه جشنواره فیلم لوکارنو را برای مستند روزگار ما در ۲۰۰۲ میلادی به دستاوردهای خود افزود.
بنی اعتماد در اوایل دهه هشتاد خورشیدی و پس از چند سال دوری از سینما گیلانه را با بازی بهرام رادان و فاطمه معتمدآریا جلوی دوربین برد. گیلانه که فیلمی ضدجنگ به شمار می آید، کاندید سه سیمرغ بلورین از جشنواره فیلم فجر شد که برنده سیمرغ بهترین چهره پردازی و جایزه ویژه هیات داوران شد. همچنین فاطمه معتمدآریا نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن را از آن خود کرد.
خون بازی و قصه ها دیگر آثار بنی اعتماد در سال های ابتدایی دهه هشتاد خورشیدی بود که بنی اعتماد در مقام نویسنده، کارگردان و تهیه کننده در آن بیشترین نقش را ایفا کرده است.
بنی اعتماد در دهه ۹۰ خورشیدی در گردشی معنا دار به طرف دوران ابتدایی فیلمسازی خود رفت و ساخت فیلم های مستند و تهیه کنندگی و همکاری با فیلمسازان جوان را پیشه خود کرد. آی آدمها (۱۳۹۵) و سری فیلمهای کارستان (۹۶–۱۳۹۲) مهم ترین فیلم های مستند این دوران فعالیت بنی اعتماد به شمار می آیند که در گروه هنر و تجربه به نمایش درآمدند.
سبک و ویژگی آثار بنی اعتماد
جواد طوسی منتقد مطرح سینما در کتاب نقد و بررسی آثار رخشان بنی اعتماد از زاون قوکاسیان درباره سبک فیلمسازی وی می نویسد: در فیلم های اولیه بنی اعتماد، این جامعه است که تسلطش را به فرد تحمیل می کند. گویی فرد در برابر آنارشیسم حاکم بر پیرامونش، فرصتی برای ابراز وجود و به کرسی کشاندن موجودیتش ندارد، برای نمونه محمد جواد حلیمی در فیلم خارج از محدوده، نشانه های آشنای طبقه متوسط رشد نیافته را با خود دارد. یک کارمند صدیق، خدمتگزار، مقرراتی، محتاط و قناعت پیشه که دلش می خواهد فردی آرامشش را در چار دیواری کوچک خانه اش به هم نزند و بگذارند با خیال راحت اشعار حافظ را زمزمه کرده و تصنیف قدیمی ایرانی گوش کند و با همسرش درد دل کند. طنز تلخ فیلم زمانی آشکار می شود که چنین انسان قانع و بی پشتوانه ای می خواهد هویت و موجودیت خود را در جامعه ای بوروکراتیک اثبات برساند. جامعه ای که در آن جای شاکی و متهم عوض شده و انسان سر به زیر و قانون مندی چون حلیمی در نهایت به یک آنارشیست و عصیانگر کوچک بدل می شود.
فرخ غفاری منتقد و نخستین پژوهشگر تاریخ سینما در گفت وگویی با زاون قوکاسیان درباره زرد قناری دومین فیلم بنی اعتماد گفته است: زرد قناری فیلم بسیار زنده و پویایی است. جدای از فضای مغموم و غم زده سینمای دهه ۶۰ ایران بود. فضای این فیلم بیشتر شبیه فیلم های ایتالیایی بود. سینمای نئوریالیستی را می گویم. نوعی تبعیت از این نوع سینما که ایرانیزه شده بود و آموخته شده بود، با عناصر خاص فضای ایران.
غفاری درباره فیلم نرگس نیز گفته است: خب نرگس فیلم فوق العاده بود، وقتی آن را در لوکارنو دیدم گفتم که حیف که لوییس بونوئل اینجا نیست چون فیلم رنگ و بوی بونوئلی دارد.
بنی اعتماد در گفت وگویی درباره ویژگی آثار و سیر کارنامه فیلمسازی اش گفته است: نخستین فیلم من باید «زیر پوست شهر» میبود که فیلمنامه آن با نام «طوبی» به علاوه چند فیلمنامه دیگر در آن زمان اجازه ساخت نگرفتند. بنابراین با فیلم «خارج از محدوده» جلو رفتم، من از وجه اجتماعی این کار و ۲ کار دیگری که طنز بودند، خوشم آمد. اما اینکه جرات کردم سمت کار طنز بروم از جوانی من بود. تفاوت سه فیلم اول با فیلمهای بعد از «نرگس» این است که نگاه و شور جوانی مرا از یک لانگ شات به آدمها میرساند اما در «نرگس» و فیلمهای دیگر از شخصیتهای به شرایط اجتماعی رسیدم. فیلمنامه «نرگس» هم از تحقیقی که از زنان سرپرست خانواده میکردم، گرفته شد. با این شخصیتها و آن نگاه همدلانه که با آدمهای فراموش شده داشتم به فیلمنامه «نرگس» رسیدم. در فیلم «نرگس» درست است که یک سری موقعیتها قدیمی است اما در طول ۴۰ سال فیلمسازی که فیلمهایم از مستند شروع شده و قصه فیلمهایم الهام گرفته از موقعیتهای واقعی است باید بگویم که زندگی قشر عظیمی از جامعه دچار محرومیت است و این محرومیت کمتر نشده است بلکه دایره فقر و محرومیت وسیع تر شده است. جوهر اصلی قصه نرگس آدم های فراموش شدهاند که همچنان این آدمها، فراموش شدهاند. من در قصههایم قهرمان ندارم. اگر بخواهیم اصرار کنیم که قهرمانی وجود داشته باشد، هر شخصیتی که در جهت تغییر حرکت میکند، میتواند قهرمان باشد.
مهرزاد دانش منتقد سینما نیز درباره آثار بنی اعتماد نوشته است: در اکثر فیلمهای بنی اعتماد بحث حاشیه نشینی داریم، این حاشیه نشینی عارضهایست که در اثر فزون شهری شدن شکل میگیرد، اینکه شهرها بدون هیچ منطقی بزرگتر میشوند و مهاجرتها صورت میگیرد که در فیلم نرگس هم به آن اشاره شد. شکاف طبقاتی، اقتصاد ناسالم یا بزههای اجتماعی شناسههای فیلمهای خانم بنی اعتماد هستند که در هر فیلم به تناسب قصه، نوآوریهایی روی آنها میشود و بسیار باعث تاسف است که انگار مشکلات آن زمان الان هم است و هیچ فرقی نکرده و تنها بزرگتر و پیچیدهتر شده است. فیلم «نرگس» فقط ارزش درون مایه و مضامین اجتماعی ندارد، در نمودهای بصری آن هم هوشمندیهای زیادی وجود دارد. نکته دیگر این است که درست است که پس زمینههای اجتماعی خیلی تلخی در فیلم وجود دارد اما همیشه در سینما امید وجود دارد. در حال حاضر تلخی در فیلم ها مُد شده و انگار یک جور تشخص سینمایی است اما در سینمای خانم بنی اعتماد یک نگاه به سمت اصلاح شدن و افق روشن وجود دارد که خیلی ارزشمند است.